این کتاب از 9 داستان کوتاه با عناوین "دوگانهی اول، دوگانهی دوم، به دست باد، بدنام، شهر بزرگ، غیرممکن، پاسخناپذیر، مینا: ترس و خاموشی و آرش در قلمرو تردید" تشکیل یافته است.
نثر این کتاب بسیار شیوا، روان و ادبی است و با نثر کتابهایی چون "ابنمشغله" و "ابوالمشاغل" از همین نویسنده بسیار متفاوت است. نویسنده به خوبی از ترکیب واژههای فارسی برای بیان منظور خود استفاده کرده است؛ برای نمونه: سرایْنشینِ دل پُر کین، زوزهی شبْشکاف، زمانِ امیدسوز.
نادر ابراهیمی چنان ساده و بیپیرایه مینویسد که کودک و پیر به آسانی میخوانند و لذت میبرند. نویسنده تلاش کرده است نکتههای اخلاقی را به صورتی هنرمندانه و غیرمستقیم بیان کند؛ گوئی به فراست دریافته بود خوانندگانِ اندکی حاضرند پای درس اخلاق نویسندهای بنشینند. شاید بخشی از صفحه 14 این کتاب نمونهی خوبی برای این برداشت باشد:
آنکس که خانهاش را دوست ندارد، خانهی همسایهاش را چگونه دوست خواهد داشت؟ آن که فرزندانش را نه از سر مهر، بل از روی کینه میکوبد و آزار میدهد، فرزندان باغ تو را چگونه دوست بدارد؟
نادر ابراهیمی در بخشهایی از این کتاب، گفتارهایی از زبان حیوانات را مینگارد که حتی راوی سوم شخص نیز نمیتوانست به این شیوایی و وضوح، داستان را روایت کند. گویی نویسندهای به سبک کتاب کلیه و دمنه، البته به زبان پارسی دست به قلم شده است. برای مثال در صفحه 22 میخوانیم:
من بایستی مدیحهگوی چوپان باشم نه همدهانِ گرگ. عمرت دراز باد نیزنِ گلهدار، که ما را عمری نیمگرسنه نگهداشتی! استخوانبخشِ مهربان، تو را سپاس!
آرتور شنیتسلر (Arthur Schnitzler) زاده 15 مه 1862 در لئوپولدشتات، وین، اتریش – وفات 21 اکتبر 1931 در وین، رمان مُردن (Sterben) را در سال 1892 نوشت. این رمان تنها سه شخصیت زنده دارد که با هم گفتگو میکنند (فلیکس، نویسندهای که دچار بیماری لاعلاج شده؛ ماری، دوست فلیکس؛ آلفرد، پزشک و دوست فلیکس). در اواخر داستان، نامی از پیرزن خدمتکار ویلای اجارهای برده میشود بدون آن که صحبتی با شخصیتهای اصلی داستان داشته باشد.
فضای این داستان نسبتاً غمانگیز، تیره، ملایم و نسبتاً ساکت است و محیطهای داخلی و خارجی داستان (اتاقها، باغ، جنگل، ساحل دریا) بسیار هنرمندانه توصیف شدهاند به طوری که خواننده به آسانی میتواند این مکانها را در ذهن خود تصور کند. گفتگوها بسیار موجز، قدرتمند و بهجا هستند و حالات روحی شخصیتها را میتوان از واژههایی که بیان میکنند و حس و حال بدنی و رفتاری آنها درک کرد.
رمان مُردن از نخستین رمانهای روانشناسانه است که از اواخر قرن نوزدهم محبوبیت بسیار پیدا کردند. میتوان گفت این رمان، نخستین رمان آرتور شنیتسلر است که به صورت کتاب (و نه پاورقی روزنامهای) به چاپ رسید. در ابتدای رمان و بدون نام بردن از بیماری فلیکس، خواننده انتظار دارد در انتهای رمان شاهد بهبودی وی باشد و این گمان با درگذشت دکتر برنارد که فلیکس را رفتنی میدانست، تقویت میشود.
فلیکس از ماری میخواهد تا او را به حال خود واگذارد و پی سرنوشت و زندگی خود برود. ماری عاشقانه فلیکس را دوست دارد و از ترک کردن فلیکس امتناع میکند. فلیکس گاه و بیگاه به زبان یا با رفتارهایی حاکی از عدم تعادل روانی، سعی دارد ماری را به همزمان مُردن ترغیب کند و در جایی ذکر میکند که از تنها مُردن وحشت دارد.
فلیکس که خود را مُردنی میداند و با گذشت هر روز، رابطة عاشقانهاش را با ماری رو به پایان میبیند، در مورد صحبتهای دوستانه و حضورهی کوتاه ماری و آلفرد، حسادتی کمرنگ و ناامیدانه به خرج میدهد. این رابطه اما آن گونه نیست که یک مثلث عشقی را شکل دهد و دستکم تا پایان رمان چیزی از عشق ماری و آلفرد آشکار نمیشود.
مُردن در واقع رمانی است که از عشقی سوزان به عشقی پایان یافته میرسد؛ رابطهای و دوستیای پایان مییابد اما آن چه این رمان را خواندنی میکند، پایان شگفتانگیز و دلهرهآور آن است.
مترجم این اثر آقای علی اصغر حداد (زاده 24 اسفند 1329 محله راه کوشک قزوین) که به خاطر ترجمه آثار آلمانی شناخته شده است، ترجمهای روان، قوی و احساسی از رمان مُردن انجام داده و به خوبی با نثر آرتور شنیتسلر همراه شده است.