اسماعیل فصیح که در سال 1313 در تهران متولد شده بود پس از گرفتن دیپلم راهی امریکا شد. انجا با آنابل همسر اولش ازدواج کرد ولی همسر و فرزندش را هنگام زایمان از دست داد و داغ این عشق برای همیشه بر دلش ماند تا جایی که رگههای بسیاری از این ماجرا در برخی از آثار او مشهود است. او به همینگوی و آثارش علاقه زیادی داشت و تحت تاثیر او بود. فصیح در سال 42 به کشور بازگشت و تا شروع جنگ در آبادان زندگی و در دانشکده نفت کار کرد، زندگی در آبادان و ارتباط با شرکت نفت باعث شده بود آثار او بهشدت تحت تاثیر آن فضا قرار بگیرد و ماجرای بیشتر داستانهای او در آبادان رقم بخورد. همچنین بسیاری از شخصیتهای اصلی کتابهای او نمودی از زندگی حقیقی خودش بود.
سبک بیشتر داستانهای فصیح طنزآلود و ساده و روان است. آثار او تا حدودی تاثیر گرفته از جمالزاده، بزرگ علوی، همینگوی و احمد محمود است. فصیح آثار زیادی از خود برجای گذاشته است که میتوان به «دلکور»، «شراب خام»، «ثریا در اغما»، «زمستان 62»، «پناه بر حافظ»، «کمدی تراژدی پارس»، «فرار فروهر»، «گردابی چنین حائل» اشاره کرد. او در سال 1388 درگذشت.
دکتر کیومرث آدمیت متخصص بیماریهای قلب و عروق از دانشگاه U.C.L.A امریکا و استاد بازنشته ددانشگاه پهلوی سابق شیراز است که دو فرزند دارد. او با زنش متارکه کرده است. چند کتاب دانشگاهی دارد و در بیمارستان تهرانکلینیک کار میکند. او حالا در حال رفتن به آبادان برای راه اندازی بخش قلب و عروق بیمارستانی تازه تاسیس است و قصد دارد مدتی را در این شهر بگذراند و اگر شد یک شریک تازه زندگی هم برای خودش پیدا کند. از قضا روزی با خانمی به اسم پری کمال آشنا میشود که تکنیسین آزمایشگاه است و میخواهد برای تجهیز بیشتر بیمارستان با دکتر همکاری کند. زنی که شوهرش را در جنگ از دست داده و حالا با مادرش زندگی میکند. پری کمال مانند اسمش هم خوی پریها را دارد و هم در جستجوی کمال است و دکتر را با خود به سفری روحانی میبرد و تمام معنویات از یاد رفتهاش را به او بازمیگرداند. داستان در سال 1370 و در حال و هوای آبادان جنگزده میگذرد و در جای جای آن ما شاهد آثار بازمانده و خاطرات جنگ هستیم.
باده کهن رمانی از نویسنده سرشناس ایرانی اسماعیل فصیح است. این اثر سیر تحولات روحی یک انسان را روایت میکند و سرشار از مطالب لطیف، عاشقانه، عرفانی و گفتههای حافظ و مولانا و خواجه عبدالله انصاری است.
علاقهمندان به داستانهای فارسی به ویژه داستانهایی با موضوعات عرفانی و انسانی و دوستداران آثار اسماعیل فصیح از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
در واقع اسماعیل فصیح، هر کدام از شخصیتهای کتاب دل کور را بهعنوان نمایندهای از یک قشر جامعهی ایران در آن دوران در نظر گرفته و به هریک از آنها از چشم صادق، بهعنوان راوی داستان این جامعه نگریسته است. مختار کسی است که از جوانی خود وارد بازار میشود، از هر فرصتی استفاده میکند و سرمایهی خوبی برای خود جمع میکند و بعد از آن نیز به خرید زمین رو میآورد و سرانجام تبدیل به سرمایهدار بزرگی میشود. علی نیز از آن شخصیتهای نان به نرخ روز خور و بیتفاوت نسبت به جامعه بهشمار میرود که تنها به فکر ارتقای پست و مقام خود و راحتتر زندگی کردن هستند. رسول نیز که به نوعی چشم بینای جامعه و روشنفکری پراحساس محسوب میشد، در نهایت سرکوب میشود و او را دیوانه میپندارند. صادق آریان با نگاه به کودکی و جوانی خود تلاش میکند تا تمام این گذشتهی پرالتهاب و پرماجرا را در ذهن خود سروسامان بدهد.
شخصیت اصلی کتاب دل کور، در همان شبی که خبر مرگ برادرش مختار را میشنود، سفر به گذشتهی خود و یادآوری خاطرات ریز و درشت کودکی و جوانیاش را آغاز میکند. انگار که او با شنیدن خبر این اتفاق ناگهانی، به گذشته پرتاب میشود و تکتک مردگانی که روزگاری خانوادهی او بودند، پیش چشمش ظاهر میشوند. اسماعیل فصیح فضای محله و خانوادهی صادق آریان را مشابه با زندگی خودش در کودکی و جوانی طراحی کرده است. صادق آریان، فرزند اربابحسن آریان و کوکبخانم، در خانوادهای سنتی و بازاری به دنیا آمده و سه برادر به نامهای مختار، علی و رسول دارد که در هر بخش از کتاب دل کور، دربارهی زندگی و سرنوشت یکی از آنها میخوانیم.
دکتر صادق آریان در کابوس خود، درخونگاه، محلهی کودکیهایش را غرق در خون میبیند؛ خونی که انگار از آنجا به تمام دنیای او و هرجا که میرود سرایت میکند و تکتک نقاط ذهنش را در رنگ و بوی خود غرق میکند. صادق آریان در نیمهی این کابوس شبانه، با صدای زنگ تلفن از خواب میپرد و میشنود که همسرش مشغول پچپچ کردن با کسی است. همسر جوان او تلفن را قطع میکند، وارد اتاق خواب میشود و وقتی میبیند که صادق بیدار شده، به او اطلاع میدهد که اتفاق بدی افتاده: ظاهراً برادر بزرگ دکتر صادق آریان از دنیا رفته است. اسماعیل فصیح داستان خود در کتاب دل کور را با این کابوس و این خبر مرگ آغاز میکند و در ادامه، با فرو رفتن صادق آریان به انبوه خاطرات گذشتهاش، آن را پی میگیرد.
داستان "دل کور" بین یک نیمه شب و سحر اتفاق میافتد. با این حال، مکاشفات ذهنی صادق، در این زمان اندک، چندین دهه طول میکشد. "اسماعیل فصیح" زمان حال را در آغاز فصلها به کار گرفته است که از آن برای جلو بردن رویدادها استفاده نمیشود، بلکه بیشتر برای نتیجهگیری فلسفی از آنچه رخ داده است، به کار گرفته میشود. اساس رمان "دل کور" بر پایهی خاطرات راوی، ساختار رمان مدرن و سرریز خاطرات سابق بنا نهاده شده است.
اتفاقات داستان به سالها قبل برمی گردد و در پس زمینه آداب و رسوم و باورهای عام، خیابانها و کوچههای قدیمی، فیلم و سینما، اسبدوانی، موسیقی کافهها و نوشیدن آبجو به قصه رنگ و بویی نوستالژیک میدهد.
رمان "دل کور" به قلم "اسماعیل فصیح"، قصهی است در دو بخش که نخستین قسمت آن به اتفاقات دوران کودکی دکتر "صادق آریان" برمیگردد و قسمت دوم، پیرامون دوران جوانی اوست. صادق در خواب، محله کودکی خود را میبیند که به شکل مردابی غرق در خون است. او با صدای زنگ تلفن از خواب برمیخیزد و خبر فوت حاج مختار آریان را از همسرش دریافت میکند. مرگ او، گذشته را بار دیگر به رخ صادق میکشد و کابوس تلخی که دیده بود، مکرر و فرساینده، به ذهنش حمله میبرد و روزگار از دست رفته را از نو کشف میکند. صادق، سرگذشت حاج مختار را در قابی از زندگی سابق خانوادهی ارباب حسن آریان و کوکب خانم به خاطر میآورد و در زمینهای از آب، صدا و رنگ، هیاهوی روزگاری تلخ را یادآوری می کند که از خاطرات مردگان، به رویای زندگان چنگ میزند. "اسماعیل فصیح" در نگارش رمان "دل کور"، از موضع دکتر صادق آریان به همه چیز مینگرد و شخصیتهای متعدد رمان را از پنجرهی نگاه او بررسی میکند.
کتابخوان های دهه های شصت و هفتاد حتما اسماعیل فصیح را به یاد دارند چرا که آثار وی از پر فروش ترین آثار نویسندگان آن سال های ایران بوده است و حتما از آثار این نویسنده مثل رمان های شراب خام، داستان جاوید، باده کهن، اسیر زمان، ثریا در اغما، دل کور و غیره را خوانده اند. اسماعیل فصیح رمان نویس و مترجم در دوم اسفندماه سال 1313 در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی نزدیک بازار تهران) متولد شد. خودش می گوید «وقتی من به دنیا آمدم، پدر و مادرم 10 تا فرزند زنده داشتند ولی می گفتند چند تا هم از بین رفته اند». و این شروع زندگی اسماعیل فصیح است؛ نویسنده ای که در یک روز گرم تابستانی سال 1388 از دنیا رفت. این نویسنده در سه حوزه رمان، مجموعه داستان و ترجمه دست به قلم زده بود. او خودش را «خواننده ای جبری» می دانست که بعدها به قول خودش «بدبختانه» تبدیل به "یک نویسنده جبری" شد. «فکر نمی کنم در کتاب های من شخصیت اصلی وجود داشته باشد که از بیرون سرنوشت و زندگانی اصلی من آمده باشد. از درخونگاه بگیرید تا پاریس و آمریکا و اهواز و آبادان و اکباتان. از اولین کار چاپ شده ام -شراب خام- تا الان حدود سی سال است که در جبر نوشتن هستم. اکثرا نوشتن من با اتفاقاتی که برای من افتاده و کسانی که من را تکان داده اند به نحوی بستگی داشته اند. مرگ و جنگ و انقلاب ها به خصوص انگیزه های شدیدی بوده اند
اسماعیل فصیح مترجم و رماننویس معروف در سال 1313 به دنیا آمده است. او در سالهای نخست جوانی به امریکا مهاجرت کرد تا در رشته شیمی به تحصیل بپردازد. فصیح بعد از اتمام تحصیلاتش در این رشته، تحصیلات خود را در رشته ادبیات انگلیسی ادامه داد، اما در نیمههای راه آن را رها کرد. او بعد از بازگشت به ایران در شرکت ملی نفت ایران فعالیتش را شروع نمود و در سال 1359 بازنشسته شد. در آخر نیز به خاطر سکته مغزی درگذشت.
فصیح یکی از ارزشمندترین رماننویسان با تجربه ایرانی بود و جزء یکی از پرفروشترین نویسندگان ایرانی معاصر در دهههای شصت و هفتاد به شمار میآمد. از معروفترین آثار او میتوان داستانهای جاوید، تلخ کام، شراب خام و درد سیاوش را نام برد.
راوی این داستان جلال آریان است . شوهر دوست فرنگیس ( خواهر جلال ) همراه با یک قوطی اسید و چاقو از آسایشگاه روانی فرار کرده و همسرش بسیار نگران می باشد . مرد فراری دکتر فروهر است که تحقیقات زیادی در باب تاریخ و رسم و رسوم ایران انجام داده است . جلال در پی دکتر فروهر است و یادداشت های او را می خواند . یاداداشت های دکتر فروهر نگاهی گذرا به تاریخ ایران از هخامنش تا امروز است و این زمان را جوری مرور می کند که گویی 60 ، 70 سال طول کشیده
آخرین باری که خودم را در ««آسایشگاه روان درمانی شفا»» در خیابان شهید عباس پور (توانیر) ،خیابان نظامی گنجوی،در اتاق خصوصی اش عیادت می کنم یادم هست.رویش را فقط یک بار از دیوار بر می گردا ند،نگاهم می کند.فکر نمی کنم مرا بجا می آورد.سرش را دوباره رو به دیوار می کند.در جواب سلام و احوالپرسیهای من هم فقط دو یا سه بار می گوید ««خواهش می کنم،برو تنهام بذار...»» فقط وقتی بلند می شوم و خداحافظی می کنم است که ورق بر می گردد.یا کله اش بر می گردد. بلند می شود و می نشیند و ناگهان با یک رشته از همان با خود حرف زدنهای گهگاهی آکادمیک کذایی اش،آکنده از لغز و ایهام ، می گوید :....
داستان در مورد خداداد زرین نگار است خطاط معروفی که عاشق حافظ است و تعدادی از غزل های او را خوشنویسی کرده و برای تعدادی از غزل ها نیز استقبال نوشته است . این استقبال هم در حقیقت این جوری هست که بین بیت های غزل حافظ از خودش بیت هماهنگ گفته . کتاب داستان چند روز مجاورت او با حافظ است و فکر کردن او به گذشته اش .
اسماعیل فصیح مترجم و داستاننویس در سال 1313 در تهران به دنیا آمد. او در جوانی به آمریکا رفت تا در رشته شیمی به تحصیل خود ادامه دهد. بعد از فارغالتحصیلی از رشته شیمی، در رشته ادبیات انگلیسی مشغول به تحصیل شد و برای ادامه دادن درسش در مقطع کارشناسی ارشد به دانشگاه میشیگان راه یافت، اما آن را نیمهتمام رها کرد و به ایران برگشت. او در سال 1342 در شرکت ملی نفت ایران مشغول به کار شد و در سال 1359 در کسوت استادیاری از دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. او در سال 1388 به دلیل مشکل عروق مغزی درگذشت.
فصیح در طول زندگانی خود 25 اثر از خود به یادگار گذاشت که از آن جمله میتوان به ثریا در اغما، داستان جاوید، درد سیاوش، زمستان 62، دل کور، باده کهن، طشت خون، نامهای به دنیا، خاک آشنا، کشته عشق و... اشاره کرد.
قرن نوزدهم و بیستم میلادی دوران تحولات بزرگ در روسیه است. این دوران را میتوان دوران شکوفایی ادبیات این کشور نیز دانست. نویسندگان روس در این دوران آثار کمنظیری را تقدیم ادبیات جهان کردند.ابله یکی از این آثار ارزشمند است که به عقیدهی بسیاری از منتقدان در ردیف شاهکارهای ادبی تاریخ قرار میگیرد. خواندن رمانابله مانند نگاه کردن به دنیا با یک فیلتر خاص و استثنایی است.
فیودور میخاییلوویچ داستایفسکی به انگلیسی (Fyodor Mikhailovich Dostoyevsky)، رماننویس، نویسنده داستان کوتاه، مقالهنویس، روزنامه نگار و فیلسوف روسی بود. داستایوسکی آثار ادبی منحصر بفردی خلق کرده است که روانشناسی فضای آشفتهی سیاسی، اجتماعی و معنوی قرن نوزدهم در روسیه را بررسی میکند. او در بیست سالگی نویسندگی را آغاز کرد و نخستین رمان داستایفسکی مردم فقیر (Poor Folk) برای نخستینبار در سال 1846 هنگامی که داستایفسکی تنها 25 ساله بود، چاپ شد. آثار مهم او عبارتند از جنایت و مکافات، ابله و برادران کارامازوف. آثار او شامل 11 رمان بلند، 3 رمان، 17 داستان کوتاه و آثار متعدد دیگر است. بسیاری از منتقدان ادبی از او به عنوان یکی از بزرگترین و برجستهترین روانشناسان در ادبیات جهان یاد میکنند. رمان یادداشتهای زیرزمینی (Notes From Underground) یکی از از اولین آثار ادبی اگزیستانسیالیستی به حساب میآید.
داستایفسکی معتقد است که تنها راه رستگاری برای جوانان و ملت آنها در کودکی شان نهفته است. به وضوح میتوان به این نکته پی برد که در این رمان شخصیتهای کودکانهی کلیا و شاهزاده خالصترین شخصیت هایند، گرچه در رمان برادران کارامازوف داستایوفسکی به دنبال پرورش این ایده که نیروهای بی پایان شفابخشی در سادگی کودکانه وجود دارد نبوده است.
کتاب ابله (The Idiot) مثل هر اثر هنری دیگری، بر پایهی یک فکر استوار است. به گفتهی ناولیس: «این رمان، ایده آلی مقدم بر تجربه است و نیازی غیر مستقیم به بودن دارد». ابله، مکانیسم اثر و هویت ذاتیاش را از این حقیقت میگیرد که خود رمان یک داستان فرعی است، داستانی فرعی از زندگی شخصیت اصلی که شاهزاده میشیکین است. روی هم رفته زندگی این شاهزاده، چه قبل و چه بعد از این داستان فرعی، در هالهای از ابهام مدفون شده است، و با توجه به این که سالها قبل و بعد از داستان را در خارج از کشور سپری کرده است میتوان به وضوح به این قضیه پی برد.
در کتاب ابله، فئودور داستایوفسکی سرنوشت جهان را از طریق سرنوشت مردمانش درک میکند. این دیدگاه رایج ملیگرایان بزرگ است که بر این باور بودند که انسانیت تنها با میراث ملی میتواند پیشرفت کند. شکوه و عظمت این رمان از طریق وابستگی متقابل قوانین متافیزیکیای که به طور کلی بر پیشرفت بشریت حاکماند با آن دسته از قوانین حاکم بر ملت، نشان داده میشود.
این قوانین، بدان معنا هستند که انگیزههای عمیق انسانی همه در روح روسی با استحکام و صلابت جای گرفتهاند. توانایی نشاندادن این انگیزهها و یا تجلی آنها، که آزادانه در بافت اجتماعی توده معلق میشوند و در عین حال از آن جدایی ناپذیرند، شاید تنها کارکرد جوهر آزادی است که در هنر والای داستایوفسکی وجود دارد. داستایفسکی روانشناسی شخصیتهایش را به عنوان نقطهی شروع انتخاب نمیکند. در اصل، بعد روانشناسی این شخصیتها چیزی بیش از یک بوتهی آزمایش ظریف که در آن انسانیت محض از نیروی آتشین درونی یک ملت در حال گذر تولید میشود نیست. بنابراین روانشناسی چیزی نیست جز طبیعت وابسته به وجود انسان.
برادران کارامازوف یک معمای جنایی و کاوشی در رقابتهای وابسته به عشقی شهوانی در مجموعهای از روابط عاشقانهی مثلثی است. داستایوفسکی از طریق وقایع گیرای داستان خود، کل زندگی روسها را به تصویر میکشد. این رمان یک تلاش اجتماعی و معنوی است، در دورانی که هم طلایی و هم نقطهی عطف غمانگیزی در فرهنگ روسیه بود. برادران کارامازوف بر مضامین الهی و فلسفی موردعلاقهی داستایوفسکی -مضامینی از جمله منشا شر، ماهیت آزادی و میل به ایمان- متمرکز است.
فئودور پاولوویچ کارامازوف، پدری ولخرج و شرور است که هر چیز نجیبی را به سخره میگیرد. زمانی که پسرانش کودک بودند، او نه از روی بدخواهی، بلکه صرفا به این دلیل که آنها را «فراموش کرده بود» از آنها غافل شد. هنگامی که پدر به قتل میرسد، تمام پسران تحت اتهام قرار میگیرند.
پسر بزرگتر او، دیمیتری، مردی پرشور است که با پدرش بر سر پول دعوا میکند و برای جلب توجه زنی به نام گروشنکا، با او رقابت میکند. جوانترین پسر خانواده، آلیوشا، یکی از تلاشهای داستایوفسکی برای خلق یک شخصیت مسیحگونه است. آلیوشا به پیروی از راهب خردمند زوسیما، سعی میکند عشق مسیحی را عملی کند. داستایوفسکی به نوعی او را قهرمان اثر معرفی میکند، اما خوانندگان معمولا بیشتر به برادر میانی یعنی ایوان روشنفکر علاقهمند هستند.