مقدّمۀ مترجم:سرزمینِ عراق از دیرباز حاملِ زخمی عمیق بوده است که با گردشِ ادوار بارها و بارها تازه گشته و خونِ جاری از آن بر پهنۀ شهرها، نخلستانها و بیابانهایش جاری شده است ... جوهرِ همان دردِ دیرین است که در طیّ اعصاری که تاکنون بر عراق گذشته در هر دوره با شمایلی جدید و ظاهری بهروزشده زخم را تازهتر میکند و مصیبت را نوتر. گاهی در زیّ تکفیر و تکفیریان بر این پیکره میتازد و پشتِ نقابی دروغین از دین دستآوردهایی چون خشونت، نفرت، قتلوغارت، سرهای بریده، دستهای جدا شده، کاسههای خالی چشم، کودکانِ یتیم و زنانِ بیوه بههمراه دارد؛ گاهی در قالبِ عبثِ بعث و شبهبعث بر نفوس و اعراض حاکم میشود و اختناق و شکنجه و تبعید و استبدادِ محض را مهمانِ ملّت میکند و گاهی در پسِ پرده با اختلاس و پولشویی و دیگر انواعِ فسادِ اقتصادی و اجتماعی سرمایههای مادّی و معنوی را ضایع میسازد ...
«بشارتِ کلاغ» مجموعۀ چند داستانِ کوتاه است که کموبیش از تلخیهایی سخن میگویند که در ابتدای این مقال گذشت. با این حال، جرجیس کوشیده است این تلخیها را با چاشنی طنز درهم بیامیزد تا ملغمهای قابلِ تحمّلتر و درعینحال نیشدارتر ارائه دهد. چیزی که در ادبیّات از آن به کمدی سیاه تعبیر میشود.