نسبت به کتابهای خاطرات جنگ که تا حالا خوندم متفاوته. قبل از خوندن این کتاب هیچ دیدی نسبت به زندگی جنگ زدگان غرب کشور نداشتم ولی خاطرات فرنگ(فرنگیس) تصویر روشنی از این عزیزان به من داد.
خوندن این کتاب لذت بخشه و خسته کننده نیست.
برتی دلش میخواهد با ماشین برادرش بازی کند، اما برادرش ماشین را به او نمیدهد چون معتقد است آن را میشکند. برتی ناراحت میشود و از خانه بیرون میرود تا روی شاخه درخت مورد علاقهاش زندگی کند. به تدریج که زمان میگذرد او گرسنهاش میشود، سردش میشود و یا از تاریکی میترسد و هر بار روی درخت وسیلهای برای رفع نیازش پیدا میکند. او با خوشحالی به خانه بر میگردد تا برای مادر و برادرش داستان درخت کلوچهای، پتویی، فانوسی را تعریف کند. کتاب «خرس کوچولو و درخت آرزوها» داستانی درباره رابطه مادر و کودک حمایت و مراقبت او از کودکش است.
در پایان به او گفتم: شیخ حیدر! در آنچه گفتم دقت کن! من از گرفتن نامه تو معذورم! اگر یک بار دیگر امام زمان را دیدی و ایشان از تو خواستند که نامه ای به من برسانی، به ایشان بگو: فلانی نامه های شما را نمی پذیرد مگر اینکه معجزه ای ببیند، معجزه ای شاهد بر راستگویی من و راستی نامه شما!
حیدر فورا جواب داد: چه معجزه ای می خواهی؟
گفتم: همان معجزه ای که پدر شیخ صدوق از حلاج خواست ...
با توجه به گسترش ادعاهای دروغ و ظهور جریانهای انحرافی مختلف، لازم است با برخی از آنها آشنا شویم و پاسخ منطقی برای شبهاتی که این فرق در ذهن ایجاد میکنند داشته باشیم.
کتاب فوق از نویسنده توانمند علی کورانی است و برای آشنایی با مدعی مهدویت، احمداسماعیل، بسیار مفیداست.
خیلی دلم میخواست کتابی درباره علامه طباطبایی بخونم و این کتاب تا حد خوبی راضیم کرد.
آشنایی با شخصیت وارسته و فرازمینی مانند علامه و خواندن اشعار محدودی که از بسیار اشعار ایشان باقی مونده بسیار لذت بخش بود.
خواندن این کتاب رو به همه ی کتابخون ها توصیه میکنم.
....
هیچ کودکی فلسطینی
یا آمریکایی
نیست
هیچ کودکی آفریقایی
یا استرالیایی
نیست
کودکان فقط کودکند
پرنده ها پر می کشند
بادکنک ها می ترکند
و کودکان می میرند
کاشکی تفنگ ها هم می مردند.
درباره معنای استخاره، جایگاه عقلی و روایی استخاره، شرایط زمانی و مکانی استخاره و بهترین و سفارش شده ترین نوع استخاره (استخاره دعایی) که عموم مردم نمیشناسند توضیح داده.
خوندنش برای کسانی که اهل استخاره هستند خیلی مفیده.
خاطرات سفر با رهبر به استان قزوین در سال 82 است که توسط نویسنده توانا محمدرضا بایرامی نوشته شده.
از خواندنش لذت بردم.
"محافظی که روبرویم ایستاده، چشمش به ضبط دیجیتالی است.آخر سر طاقت نمی آورد و می پرسد:"این چیه؟"
-موبایل نیست، ضبطه.
-ضبط؟!
دکمه Record را می زنم و شروع می کنم به شمردن:"یک...دو...سه...! یک...دو...سه!"
ضبط را می گیرم جلوی محافظ و این بار دکمه Play را می زنم. صدایی از آن شنیده نمی شود. گویا باتری در حال تمام شدن است. محافظ بدجوری نگاهم می کند...."
با دیدن قسمتهایی از سریال ریشه ها تصمیم گرفتم کتابش رو بخونم و به نظرم از فیلمش بهتر بود. یک تراژدی واقعی، استعمار انسانیت توسط انسان نماهای غربی. برده داری آن طور که از زمان فراعنه شنیدیم.
داستان زندگی یک انسان آزاد سیاه پوست که توسط خائنینی از نژاد خودش به سفیدپوستان فروخته میشه و از آفریقا به امریکا برده میشه، جایی که او رو انسان نمیبینند .... ظاهرا داستان بر اساس مستندات تاریخی نوشته شده.
عمق فاجعه برای من جایی بود که فهمیدم راوی داستان، که از نوادگان شخصیت اصلی داستانه، میفهمه که اجدادش مسلمان بودند ...
هر کس حداقل یک بار باید این کتاب رو بخونه.
مثل یک رمان جذاب و البته مستند. منبع بسیار خوبی برای آشنایی با وضعیت دربار ایران در زمان پهلوی. آشنایی با صاحب منصبان و تفکر حاکم بر مدیران جامعه. وضعیت اخلاقی، وادادگی فرهنگی، ارتباطات خارجی و ... دربار.
فقط به خاطر نکات اخلاقی برای نوجوون ها مناسب نیست وگرنه برای درک وابستگی ایران به غرب در زمان پهلوی خیلی خیلی مفیده.
این کتاب رو در دوران دبیرستان خوندم، فوق العاده است. البته اون موقع هر روز یک قسمتش توی روزنامه چاپ میشد.
خاطرات آقای احمد احمد، از دوران دانش آموزی، ارتباط با گروه های مختلف مبارز، آشنایی با شخصیت های مبارز پیش از انقلاب، زندگی تشکیلاتی و خیلی چیزهای دیگه رو در این کتاب میخونیم.
و در آخر سرنوشت دردناکش به خاطر جدایی از مجاهدین خلق، بلایی که سرش میارن، بعد از اینکه میفهمه مارکسیست شدن ... خانواده ای که به خاطر کژفهمی و خودخواهی سران مجاهدین داغون میشه.
حتما بخونیدش، حتما.
این کتاب رو به توصیه یکی از دوستان خوندم. به عنوان رمان برای نوجوانان پیشنهاد داده بود.
داستان دختریه که با راهنمایی پدربزرگش همسفر مرغان کتاب منطق الطیر میشه برای رسیدن به قله قاف، برای رسیدن به سیمرغ. و در این مسیر حضور خدا رو درک میکنه.
کشش داستان بد نیست، میزان اثرگذاریش روی نوجوون هم به نظرم خوبه.
من هم میمیرم
اما نه مثل غلامعلی
که از درخت به زیر افتاد
پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند
و با غیظ ساقه های خشک را جویدند
چه کسی برای گاوها علوفه میریزد؟
من هم میمیرم
اما نه مثل گلبانو ...
من هم میمیرم
اما در خیابانی شلوغ
در برابر بی تفاوتی چشمهای تماشا
زیر چرخ های بی رحم ماشین ...
چه کسی سطل های زباله را پر میکند؟