باید دانست که مطالب این کتاب وهمچنین کتابهای دیگر این مجموعه که تحت عنوان (قصه های ننه حبیبه) آماده گردیده وبه مرور دردسترس علاقه مندان قرارخواهد گرفت، قصه هایی است که مادربزرگ عزیزم درکودکی، بابیانی شیرین ودوست داشتنی برای من وخواهر وبرادرانم تعریف میکرد وگویی با دستان مهربانش دستان کوچکمان را میگرفت ومارا می برد به دنیایی دیگر، دنیایی زیبا، دنیایی که زمینش سبز وآسمانش همیشه آبی بود. دنیای حیوانات سخنگو، دنیای دیوها وفرشته ها و... دنیایی که درآن سرانجام، خوبی بر بدی پیروز میشد. دنیای قصه ها.
بزرگتر که شدم با کنکاش درفرهنگ مردم ایران باستان، متوجه شدم قصه هایی که در کودکی مادربزرگمان در گوشمان میخواند، هرکدام به نوعی ریشه درفرهنگ وباورهای ایران باستان داشته اند وهرچه بیشتر دراین باره جستجو میکردم بر شگفتی ام افزوده میشد.
به عنوان مثال، درباره همین قصه (فرشته باران) با باوری کهن در ایران باستان، مواجه گردیدم که برطبق آن، برای باریدن باران باید ایزد باران (تیشتر) به جنگ دیو خشکسالی (اپوش) رفته و براو پیروز می شد. دیو خشکسالی با تمام توان مانع ریزش باران می گردد اما درجنگهایی که با ایزد باران انجام میدهند، درنهایت ایزد باران پیروز میشود وباران زندگی بخش شروع به باریدن میکند.