خروشید
حافظه ام در گلوی جیرجیرک ها
و غوغا
سر خورد در پهناب چشم های شب
هیچ نمی دانستم
سینه ی زنانه -
هم چون منقار کوکویی-
دل داده
به شاخک های هزار جیرجیرک شبی
و نمی دانستم شب را نه آواز قورباغه هاست شکستن
ونه غریو جیرجیرک ها اوفتادن
که-
دل داده گی های سینه ی زنانه -می شکند
و هیچ نمی دانستم
زن
امشب دل است
دل
امشب فریاد است
فریاد به ماه طبل میکوبد
و ماه
نقره های آرامش می پاشد
و نمی دانستم شب غنچه ی رز را ندیده
می خندد
در چل چراغ فانوس پشت بلورهای زمستان پنهان مشو
رنگین کمان خوابیده
رقص دانه های پری وش ماهی دختران عریان برف بر مزرعه و زمین و کلبه نشسته بگذار تا به بوی عطرمویه های عطر روغن بادامت بیشتر دوست بدارمت
این اثر بر گرفته از آثار نقاشان بزرگ دنیا
موسیقی های بی کلام و کتاب های مقدس آسمانی
تورات انجیل و قرآن کریم
میباشد
در ازدحام کلمه و اشک گم شدم
هم چون دهقانی بر آهن و فولاد کوب
هم چون برزگری پنبه ریز
هیاهویی ست در لغزش کلمات خیسم
برشی از کتاب (راز شکوفه های باران ) اثر سیما شرکتی
هوا کاملا تاریک شده بود
و آسمان چادر خالدار خود را گسترده بود
شب گذشت ثانیه هاست
برای من که زندانی میله های عشقم
برای من که در کنج این قفس معبدی ساخته ام برای تمام زائران درگه عشق
برشی از کتاب گذر زمان نوشته ی سیما شرکتی
در نیمه های یک شب بارانی
لحظه های زندگی ،می رود هر دم به پیش
در این عبور
در این گذر بی تکرار
یک دشت یاد توست
یک دشت انتظار
آت لان
در شیهه ی کدامین اسب
کدام خنکای نسیم سرد پاییزی
اولین سیلی را
به صورتم
همچون طره ی نقاشی
صورتگر زدن خواهد
آتلان
عشق را همچون
کوبش سم ضربه ی اسبان
هرگز فراموشی نیست
سیما شرکتی - از کتاب آتلان