ساکنان شهر بهشت

کتاب حاضر، دربردارندة روایات ساده‌ای است که لحظه‌های خاص زندگی آدم‌ها، که با اقدامات کوچک تأثیرات شگرفی بر اطرافیان می‌گذارند و بهشت را در روی زمین تجربه می‌کنند. عنوان برخی از روایت‌ها عبارتند از: «سفرة رنگین من»، «همسفران چند دقیقه‌ای»، «ساعت زمان»، «انتخاب»، «آینه»، «فرصتی برای قوی شدن»، «ساعت صفر»، «مجسمة سیاه»، «میزبان» و... . در «مجسمه سیاه» آمده: «مریم» یکی از دانشجویان دانشکده است که علاقمند به «مازیار» پولدارترین پسر دانشکده است. به زودی دختری با دلربایی عجیب به کلاس می‌آید. آن‌ها برای دیدن مجسمه‌های دهة نود به موزه می‌روند تا بعداز تجزیه و تحلیل گزارش تهیه کنند. هم‌کلاسی جدید در موزه، همراه با مازیار به خنده و حرکات زننده دست می‌زنند. اعمال آن‌ها برای مریم غیرقابل تحمل می‌شود و مریم شروع به بدگویی از زنان، نزد دوستان خود «نرگس» و «ساناز» می‌کند. امّا با شنیدن صحبت‌های هم‌کلاسی خود «زینب» که دختری آرام و خودساخته است به خود آمده و با آرامش در محیط آن‌جا به تحقیق می‌پردازد.