لقانطه‌ی اقبال

در این کتاب، داستانی فارسی درج شده است. این داستان، با هدف بازنمایی فساد دربار و دولت پهلوی و شناساندن افراد ذی‌نفوذ در آن دوران تدوین شده است. داستان دربارة روزنامه‌نگاری است که به قصد اصلاح امور و گرفتن داد مظلومان از قضّات ناعادل و رشوه‌گیر تلاش می‌کرده تا پست وزارت دادگستری را از آن خود کند. امّا با ترور «رزم‌آرا» تمامی نقشه‌هایش بر هم ریخته و از شدّت ناراحتی در بیمارستان بستری می‌شود. بیمارستان مذکور، مشرف به باغ یکی از خانزاده‌ها و قضّات شهر «اصفهان‌» است که آوازة ظلم، بیداد و دسیسه‌چینی‌هایش در تمام شهر پیچیده و حقیقت شخصیت منفورش بر هیچ کس پوشیده نیست. روزنامه‌نگار، ساعات تنهایی و استراحت خویش را در کنار پنجرة اتاق و به تماشای وقایع باغ گذرانده و شاهد حق‌کشی‌ها، جاه‌طلبی‌ها و زورمداری‌های بسیاری است. امّا دریغ که کاری از دستش بر نیامده و نمی‌تواند علیه ظلم‌های متعددی که خود شاهدشان بوده، کاری انجام دهد.