بازگشت

این کتاب دربردارندة داستانی عاشقانه است. در خلاصة داستان آمده است: «یلدا» در یک خانواده ثروتمند به دنیا آمده و تنها فرزند خانواده محسوب می‌شود. گذشته او که پر از خوشی‌ها و لذت‌های زودگذر بود، او را آزار می‌داد، تا این‌که بعد از جشن فارغ‌التّحصیلی، با پیشنهاد دوستش «مونا» در شرکت عموی «مونا» مشغول به کار می‌شود. هنگام ورود، تمام توجّه به سوی «یلدا» جلب می‌شود. امّا رفتار بی‌اعتنای «سعید شکیبا» معاون مورد اعتماد شرکت، باعث عصبانیت و حیرت وی می‌شود. کم‌کم عشقی میان این دو شکل می‌گیرد، امّا بعد از مدّتی «سعید» به طرز مشکوکی ناپدید می‌شود. «یلدا» بعد از یک سال و چند ماه افسردگی طولانی مدّت، به پیشنهاد پدر و مادر با «آرین» ازدواج می‌کند، و به کانادا می‌رود. بعد از مدّتی «سعید» که اسیر توطئة پدر یلدا شده و در این مدّت دچار فراموشی شده بود، حافظة خود را به دست می‌آورد و پرده از اسرار زیادی برداشته می‌شود.