در تمام این نامهها رد پایی از عشق و احساس این نویسنده نسبت به همسرش به چشم میخورد. مخاطبان این کتاب علاوه بر اینکه ساعاتی از خواندن نامههای عاشقانه لذت میبرند، راه و رسم عاشقانه گویی و عاشقانه زیستن را نیز یاد میگیرند.
هر یک از این نامهها به تنهایی دربرگیرنده قهرها، آشتیها، گلایهها و دلتنگی های یک همسر است که با زبانی شاعرانه به رشته تحریر درآمده است.
چهل نامه به همسرم از جمله کتابهای عاشقانه نادر ابراهیمی به شمار میرود. به گفته نویسنده، هنگامیکه در فضایی به دور از خانه و همسر خویش در حال تمرین خطاطی بوده است، تصمیم میگیرد تا دست به نوشتن نامههایی برای همسرش با خط خوش بزند و این نامهها منجر به گردآوری کتابی تحت عنوان چهل نامه کوتاه به همسرم میشود.
نادر ابراهیمی در این نامه ها گاهی از مسائل جزئی و روزمرگیهای زندگی میگوید، گاهی نصیحت میکند، گاهی فلسفه میبافد و گاهی از سادگی عشق حرف میزند. اما وجه مشترک همهی این نامهها خط نازکی از احساس و عشق است که چهل نامهی کوتاه و بلند را به هم مرتبط کرده است.
نادر ابراهیمی، نویسنده ای است که آثار داستانی و عاشقانه اش از جمله محبوب ترین آثارهاست و همواره مخاطبان خاص خودش را دارد. مانند “یک عاشقانهی آرام”که روایتی آرام از ابتدای آشنایی و عاشقانه زندگی کردن است. “چهل نامهی کوتاه به همسرم” نیز یکی دیگر از عاشقانههای نادر است. آن طور که خودش تعریف میکند حدود سالهای 63 تا 65 وقتی دور از همسرش در فضایی پر از بوی دوات در حال تمرین خطاطی بوده، به یاد او نامههایی را به خط خوش برایش مینوشته است.
این کتاب مجموعهای از چهل نامه است که نادر ابراهیمی در طول دورانی زندگی برای همسرش مینویسد و برای او میفرستد. نامهها سرشار از لحاظاتی مهم و عمیق در خصوص روابط میان دو زن و مرد است. تصویری از یک زندگی در قالب نامههای متعدد.
نادر ابراهیمی در کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم با حفظ لحن و نثر شاعرانهاش دربارهی مسائل مختلفی مثل امور روزمره سخن میگوید، او در بعضی از نامهها از زبان نصیحت و فلسفه وارد میشود اما مضمونی که در همهی نامهها به زیبایی و سادگی خلاصه میشود، «عشق» است.
کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم اثر نادر ابراهیمی توسط انتشارات روزبهان در 138 صفحه به چاپ رسیده است.
نادر ابراهیمی داستاننویس معاصر ایرانی بود. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه در زمینههای فیلمسازی، ترانهسرایی، ترجمه، و روزنامهنگاری نیز فعالیت کرده است. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از اندکشمار سخنوران ایرانی بهشمار میرود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده بودهاند. نادر ابراهیمی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش یعنی شهر تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکده حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به درجه لیسانس رسید. نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعه تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگها و ترانههایی برای آنها ساختهاست. او همچنین توانستهاست نخستین مؤسسه غیرانتفاعی غیردولتی ایرانشناسی را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمتهای فراوانی برای سفر، تهیه فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آنها صرف کرد؛ ولی چنانکه باید، شناخته و بهکار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.
نادر ابراهیمی کتاب چهل نامه ی کوتاه به همسرم را زمانی نوشته است که به تمرین خطاطی می پرداخته است. چنانچه خودش در آغاز کتاب چنین می نویسد: آن روزها که تازه تمرین خطاطی را شروع کرده بودم، حدود سال های 63-65، به هنگام نوشتن، در تنهایی – در فضایی که بوی تلخ مرکب ایرانی در آن می پیچید و صدای سنتی قلم نی، تسکین دهنده ی خاطرم می شد که گرد ملالی چون غبار بسیار نرم بر کل آن نشسته بود – غالبا به یاد همسرم می افتادم – که او نیز همچون من و شاید نه همچون من اما به شکلی، گهگاه و بیش از گهگاه، دلگرفتگی، قلبش را خاکستری رنگ می کرد – و می کوشیدم که به جستجو در به امید رسیدن به ریشه های گیاه بالنده و سرسخت اندوه، و دانستن اینکه این روینده ی بی پروا از چه چیزها تغذیه می کند، و شناختن شرایط رشد و دوامش آن را نابود کنم بل زیر سلطه و در اختیار بگیرم. پس، یکی از خوب ترین راه های رسیدن به این مقصود را در این دیدم که متن تمرین های خطاطی ام را تا آنجا که مقدور باشد اختصاص دهم به نامه ی کوتاهی به همسرم............
من بلد نیستم مثل استاد، ادبی بنویسم و حتی قلمم از وصف این کتاب قاصر است. فقط همین قدر می دانم که هر از گاهی، شاید ماهی، شاید هفته ای یک بار می آیم سراغش تا شاید همه اش را، و یا شاید چند نامه اش را، و یا شاید یک نامه اش را، و یا شاید یک جمله اش را بخوانم و درس زندگی از آن بیاموزم...
.
کتاب این قدر خوب بود که حتی لحظه ای نتوانستم زمینش بگذارم و بروم در آشپزخانه آبی بنوشم و گلویی تازه کنم و دوباره بیایم سراغش بلکه یک نفس خواندمش.
.
این کتاب روزی دیشب من بود. همین جوری از توی کتابخانه برداشتمش تا تورقی کنم. کلماتش اسیرم کرد. به خودم آمدم و دیدم همین طور مشغول خواندنم و تا نامه ی چهاردهم پیش رفتم.