تولستوی همیشه نقدش به طمع بشر را بیان کرده است. و این اثر او هم از این نقد مستثنا نیست. او معتقد است انسان بهجای زندگی کردن، دائما برای به دست آوردن دست و پا میزند. برای رسیده به چیزهایی که پوچ و باطلاند قوا و خودش را از بین میبرد. و این تقلا برای به دست آوردن، فقط باعث نابودی خودش میشود. میشود گفت بخشی از این عقاید تولستوی تاثیر گرفته از فلسفه شوپنهاور است. مسیرهای حریصانهای که پیمودنشان جز گم شدن و تحلیل رفتن چیز دیگری را در پی ندارند. و در آخر چیزی جز یک انسانِ از دست رفته باقی نمیماند. انسانی که دستهای سرد و حریصش هنوز بازند ولی خالی خالی.
این کتاب بهخوبی تضاد شخصیتی دو انسان از قشرهای متفاوت و تفاوت دیدشان را به مسائلی واحد و شرایطی کاملا یکسان و مشترک نشان میدهد.
در شبی که آنها مجبور میشوند در میانه راه در زیر برف و بوران شدید بخوابند و شب را به صبح برسانند تا دوباره راه را پیش بگیرند، میتوان دیدگاه متفاوت آن دو را به موضوع اموال دنیوی و همینطور مواجه شدن با مرگ تشخیص داد.
هر دوی آنها در آن شب با واقعیتِ مرگ روبرو میشوند و آن را در نزدیکی خود حس میکنند. ولی واکنش آن دو نسبت به رویارویی با یک مشکل یکسان چیست؟
نیکیتا در آسودگی و آرامشِ وجدان خوابیده است. او هیچ حس تعلقی به زندگیاش ندارد. خودش میگوید به اندازه کافی زجر کشیده و از این زندگی سیر است. علاوه بر این، تمام طول زندگی خودش را نه تنها بنده اربابانِ مختلفش بلکه بنده اربابِ بزرگ یا همان خدا میداند که همه به نوعی اختیاراتش را سلب کردهاند. فقط فرق خدا با اربابهای دیگرِ نیکیتا در روی زمین این است که او بعد از مرگ موجب آزار و اذیتش نخواهد شد. حداقل این طرز فکر و دیدگاه نیکیتا است. کسی که خود را کاملا مطیع و بنده میداند. اختیاری برای خود قائل نیست. او در مقابل مرگ فقط از یک چیز می هراسد: گناهانش. ولی حتی گناهانش را هم ناخواسته و به اختیار و خواستِ خداوند ربط میدهد. پس آماده و پذیرای هر چیزیست که به او تحمیل شود. همین نوع شخصیت و دیدگاه میتواند دلیل آرامش خاطر او و حس پذیرشش نسبت به مرگ باشد.
و اما واسیلی، در همان شرایط یکسان، بدترین و طولانیترین شب زندگیاش را تجربه میکند. او دائما بیدار و هوشیار است. و وحشت دارد که جنگل و اموالش را از دست بدهد. واسیلی درست بر عکس نیکیتا، سفت و سخت به زندگی زمینیاش چسبیده است. زندگی ای که برای او تمام معنی و وزنش را از اموال و داشتهها و نداشته هایش میگیرد. اگر بخواهیم واقع بین باشیم می بینیم که واسیلی هم به نوعی بنده است. او نیز بنده نیازهای تمام نشدنی و طمع خودش است.
ادامه متن ممکن است حاوی اسپویل باشد.
سرانجام حس ترس از مرگ و از دست دادن اموال آنچنان به واسیلی غلبه میکند که او نیکیتا را در میان برف رها کرده و با اسب فرار میکند. اما در میانه راه اسب واسیلی را به زمین میاندازد و میرود. وقتی واسیلی رد پای اسب را در برف دنبال میکند به نیکیتا میرسد و می بیند که اسب پیش نیکیتا برگشته است.
حال واسیلی که پشیمان است پیکرش را روی نیکیتا که از سرما در حال مرگ است میاندازد تا خودش را فدای او کند. در اینجا پیکر سنگینی که هر چند برای نجات روی نیکیتا افتاده نشان از بار سنگینی دارد که تمام طول عمر نیکیتا آن را به عنوان برده از سوی هر اربابی بر روی جسم و جانش متحمل شده است و هیچ وقت قدرتِ این را نداشته که این بار سنگین را کنار بزند و با اختیار قد علم کند. در اینجا با برگشت و مروری بر بخشی از متن کتاب میتوانیم بهتر این موضوع را درک کنیم:
در همان شب نیکیتا خواب میبیند که به زیر گاریای خزیده اما نه میتوانست آن را بلند کند و نه از زیر آن بیرون بیاید و هر لحظه بار سنگین گاری کمرش را خورد میکرد…
آن شب برای واسیلی نوعی تصویر از یک برزخِ شخصی است. برزخی که در آن به خود آگاهی میرسد. چرا که با فکر کردن به مسیرهای اشتباهی که در زندگی طی کرده، تصویر واقعی ای از خودش ترسیم میکند. ولی دیر است و چیزی جز اشک های یخ زده روی صورتِ مدفونش باقی نمیماند.
این رمان داستان اربابی به نام واسیلی است که برای خرید یک جنگل از املاک مجاور راهی سفر میشود. در این سفر تنها همراهِ او، نوکرش، نیکیتا است. نیکیتا مردی پنجاه ساله و ساده است. کسی که همواره خود را مطیعِ اربابش دانسته و به او خدمت کرده. او اختیاری ندارد و برای خودش حق آزادیای هم قائل نیست. همه او را نه تنها بخاطر خدمتگزاری بلکه بخاطر اخلاق و منش پاکش دوست دارند.
او همینطور ارتباط خیلی نزدیک و خوبی با طبیعت و حیوانات دارد. ما از روی همین موضوع که تولستوی به آن اشاره دارد، متوجه ذاتِ پاک او میشویم. ذاتی که خود را با طبیعت و حیواناتِ بی آزار همسو میداند. و دغدغهای فراتر از آن در ذهنش نیست. او به حداقلِ زندگی راضی است.
کتاب ارباب و بنده داستانی تقریبا کوتاه از لئو تولستوی است که در سال 1895 منتشر شد. در پشت جلد کتاب این بریده از داستان آورده شده است:
نیکیتا نزدیک صبح بیدار شد. سرما، که دوباره نیزهاش را در پشتش فرو میبرد بیدارش کرد. به خواب دیده بود که از آسیاب میآید و گاری آرد اربابش را میآورد و ضمن عبور از نهر چرخ گاری از پل لغزیده و در آب مانده بود. به خواب دید که به زیر گاری خزیده و آن را بر گردن گرفته بود تا بلندش کند اما عجیب آن بود که گاری نمیخواست حرکت کند و به پشتِ او چسبیده بود و او نه میتوانست آن را بلند کند و نه از زیر آن بیرون آید و بار سنگین گاری کمرش را خورد میکرد.
این نویسنده و فعال سیاسی و اجتماعی زندگی پرتلاطمی را از سر گذرانده و به خاطر تحولات روحی و عقایدی که در میانسالی برایش رخ داد، به زندگی رعیتها و دهقانان اهمیت فراوانی میداد و حتی سازمانی تشکیل داد تا از روستاییان و محصولاتشان حمایت کند. از دیگر فعالیتهای اجتماعی او، پشتیبانی از زندانیان سیاسی، دینی و سربازان فراری بود.
کتاب راه
تولستوی شخصیتی متناقض و پیچیده داشت و پس از دهه 1870، دیدگاههای شدید اخلاقی و زاهدانهای پیدا کرد که در آثار او نیز به خوبی مشهود است و به همین خاطر از او به عنوان متفکر اخلاق و اصلاح کننده اجتماعی یاد میکنند. او با داشتن عقایدی همچون مقاومت بدون خشونت که برگرفته از برخی تعالیم اخلاقی عیسی مسیح بود، توانست تاثیر عمیقی بر شخصیتهای قرن بیستم همچون مهاتما گاندی بگذارد.
کتابراه
داستان ارباب و بنده که به ارباب و نوکر نیز ترجمه شده، درباره مردی ثروتمند به نام واسیلی آندرهایچ است که یکی از دهقانان و رعیتهای خود به نام نیکیتا را برای سفری کوتاه با خود همراه میکند و زن و فرزند خود را در شب عید نیکلای مقدس رها میکند. او میخواهد زمین جنگلی جدیدی بخرد و برای به دست آوردن آن و پیروزی بر رقیبانش طمع زیادی دارد.
در جاده کولاکی بزرگ به راه میافتد که باعث میشود آنها به شدت احساس سرما کنند و به خاطر برف زیاد در میانه راه گم شوند. آنها آنقدر به دور خود میچرخند که اسبشان نیز خسته میشود اما ارباب به نیکیتا که لباس گرم مناسبی هم ندارد، هیچ توجهی ندارد و تنها به خواسته خود فکر میکند.
در میانه سفر اتفاقات مختلفی پیش میآید که نویسنده رابطه بین این دو نفر را با توجه به طبقه اجتماعی و اقتصادیشان به خوبی به تصویر میکشد. سرانجام واسیلی تصمیم میگیرد در میانه برف و بوران، نیکیتا را در حال یخ زدن و مرگ رها کند و به تنهایی سوار اسب شود. ارباب پس از مدتی متوجه میشود که باز هم گم شده و چارهای ندارد که دوباره به پیش نیکیتا بازگردد. این بازگشت باعث اتفاقات خاص و عجیبی برای ارباب و بنده میشود.
طاقچه
داستانی درباره گذر از زندگی به سوی مرگ که به خوبی در کتاب صوتی ارباب و بنده (Master and Man) مشهود است و میتوان تقابلی از مفاهیم متضادی همچون فقر و ثروت، اخلاق و بیاخلاقی و قدرت و ضعف را در آن دید. این داستان بلند در ژانری واقعگرا در سال 1895 میلادی نوشته شد و تولستوی سعی کرد با استفاده از باورهای اخلاقی خود، داستانی خلق کند که تضادهای اجتماعی و فکری دو طبقه اقتصادی در جامعه روسیه را به خوبی نشان دهد. او در نهایت پیام داستان خود را این میداند که لذت واقعی زندگی، جلب رضایت و خشنودی دیگران است.
کتاب راه
شماره کتابشناسی ملی | 1553971 |
سرشناسه | تولستوی، لییف نیکالایویچ، - م. Tolstoi, Lev Nikolaevich |
عنوان و نام پدیدآور | ارباب و بنده/ لیو تولستوی؛ ترجمهی سروش حبیبی. |
مشخصات نشر | تهران: نشر چشمه، 1390. |
مشخصات ظاهری | 87ص. |
فروست | داستان غیر فارسی؛113. |
وضعیت فهرست نویسی | فاپا(چاپ دوم) |
یادداشت | این کتاب قبلا تحت عنوان "ارباب و نوکر" توسط مرکز نشر ارغنون در سال 1370 منتشر شده است. |
یادداشت | چاپ اول :1389(فیپا). |
یادداشت | چاپ دوم . |
عنوان دیگر | ارباب و نوکر . |
موضوع | داستانهای روسی -- قرن 19م. |
شناسه افزوده | حبیبی، سروش، - ، مترجم |
رده بندی کنگره | PG3349/الف4 1390 |
رده بندی دیویی | 891/733 |
شماره کتابشناسی ملی | 7310861 |
سرشناسه | تولستوی، لییف نیکالایویچ، - م. Tolstoi, Lev Nikolaevich |
عنوان و نام پدیدآور | ارباب و بنده/ لیو تالستوی؛ ترجمهی سروش حبیبی. |
مشخصات نشر | تهران: نشر چشمه، 1399. |
مشخصات ظاهری | 87ص.؛ 21/514/5سم. |
فروست | داستان غیر فارسی؛ 113. -1910 صد سال تالستوی-2010=100 tolstoi. |
یادداشت | کتاب حاضر ترجمهای بخشی از کتاب 14 جلدی مجموعه آثار تالستوی تحت عنوان است. |
یادداشت | چاپ قبلی: نشر چشمه، 1390. (تغییر فروست). |
یادداشت | چاپ هفتم. |
موضوع | داستانهای روسی -- قرن 19م. |
موضوع | Russian fiction -- 19th century |
شناسه افزوده | حبیبی، سروش، - ، مترجم |
رده بندی کنگره | PG3349 |
رده بندی دیویی | 891/733 |
شماره کتابشناسی ملی | 9860113 |
سرشناسه | تولستوی، لئو، - م. Tolstoy, Leo, graf, - |
عنوان و نام پدیدآور | ارباب و بنده/ لیو تالستوی؛ ترجمهی سروش حبیبی. |
مشخصات نشر | تهران: نشر چشمه، 1403. |
مشخصات ظاهری | 87ص.؛ 21/514/5سم. |
فروست | داستان غیر فارسی. جهان کلاسیک RU. |
یادداشت | کتاب حاضر ترجمهای بخشی از کتاب 14 جلدی مجموعه آثار تالستوی تحت عنوان است. |
یادداشت | چاپ پانزدهم. |
یادداشت | چاپ شانزدهم: 1403. |
یادداشت | فروست چاپ قبلی: داستان غیر فارسی؛ 113.-1910 صد سال تالستوی-2010=100 tolstoi. |
موضوع | داستانهای روسی -- قرن 19م. Russian fiction -- 19th century |
شناسه افزوده | حبیبی، سروش، - ، مترجم |
رده بندی کنگره | PG3349 |
رده بندی دیویی | 891/733 |
اطلاعات رکورد کتابشناسی | فهرست بنیادی |