داستانهای دنباله دار

نامه ای به خانم چیستا یثربی

سلام به خانم یثربی


من جوانی هستم 32 ساله البته دیگه خیلی هم جوان نیستم. الان دوتا فرزند دارم.


فالور نیستم اما داستانهایتان را دنبال می کنم.


نوشته های شما را دنبال می کنم. البته بیشتر از تلگرام نه از اینستا گرام.


داستان پستچی را البته من موقعی خواندم که تمام شده بود و زیاد زحمت نکشیدم و به یک قورت همه اش را خواندم اما داستان شیدا و صوفی را فکر کنم 16 قسمت اول را یکجا خواندم و بقیه را دنبالتان آمدم.


من هم مثل شما مسلمانم.


مسلمانیتان را از حرفها و داستانهایتان متوجه شدم. کسی که به محرم و نامحرمی اعتقاد دارد مسلمان است. یا شما در حرفهایتان گفتید که گلشیفته را دیدم با حجاب اسلامی کامل ... .


به نظرم دین ما اسلام، عشق پرورترین دینه. همین حجابش باعث شده که اون حالت نیاز و خواسته بین زن و مرد به وجود بیاد و مرد بره دنبال زن. توصیه هاش هم عشق پروره البته اگه درست بهش عمل کنیم.


داستان ازدواج من


درمورد همین حجاب اگه نبود نمی گم عشق از بین می رفت اما به نظرم خیلی جاها کمرنگ می شد. من همسر زیبایی دارم. (البته فکر کنم همه همفکرای من فکر میکنند همسرشان زیباترین زن دنیاست) اونو خدا به من داد. می خوام داستان ازدواجمو براتون تعریف کنم.


24ساله بودم که یه حسی گفت که باید ازدواج کنم. من در خانواده ای مذهبی در محله ای مذهبی در نزدیک حرم امام رضا بزرگ شدم. اینقدر منزمان به حرم نزدیک است که همیشه پیاده می ریم حرم.


دانشگاه غیرانتفاعی درس می خواندم، آنجا پر بود از دخترهای جور و واجور که خیلیهایشان مشهدی نبودند. خداروشکر با هیچ کدامشان هیچ نوع رابطه ای نداشتم حتی در حد سلام!!! با اینکه شاید دوسه سال همکلاس بودیم.


چون شما راحتید با مخاطبانتان من هم اجازه می خواهم راحت صحبت کنم. بالاخره فشار جنسی هم بود، برای منی که هیچ رابطه ای با جنس مخالف نداشتم و تقیدات مذهبی ام هم اجازه نمی داد. واقعا تنهایی سخت بود.


بالاخره تصمیمم را گرفتم به یکی از دوستانم که پدرش با یکی از علما (مرحوم آیت الله زنجانی) رابطه داشت گفتم استخاره بگیرد. البته موضوع را نگفتم، پاسخ استخاره را پدرش روی کاغذی نوشته بود که هنوز دارمش از رو برایتان تایپ می کنم:


"انجام این کار خوب است. خداوند به شما کمک می کند و اسباب کار را برایتان فراهم می کند و باعث گره گشایی از مشکلاتتان می شود انشاء الله ترس به خود راه ندهید و به خدا توکل کنید"


خدا بیامرزتشان واقعا استخاره هایشان دقیق بود.


من همان شب رفتم خانه مامانم جلوی تلویزیون دراز کشیده بود منم کنارش دراز کشیدم و به آرومی گفتم: "مامان من استخاره کردم" یکدفعه رو به من کرد و چشمانش برقی زد و گفت : "خوب" گفتم: "برایم خاستگاری بروید" (من سه تا خواهر دارم که اتفاقا هرسه تاشون خونه بودن) یک دفعه رو کرد به اونا و گفت: "خاک تو سرتون اینقدر نرفتین برای داداشتون خاستگاری که خودش اومد گفت!"


****


چندجایی خاستگاری رفتند و وقتی به فرد را به هر دلیل نمی پسندیدند اصلا به من هم نمی گفتند. خلاصه یه روز که برگشتند قرار جلسه دوم رو با حضور من گذاشتن که به اصطلاح منم برم ببینم!


یادش بخیر اون روزها خیلی به خدا نزدیک شده بودم. نماز شب می خوندم، صبح ها می رفتم نماز جماعت پیش امام رضا راز و نیاز می کردم و ... .


تا اون روز هیچ دختری غیر خواهرام ندیده بودم چطوری باید میرفتم و صحبت می کردم! اصلا چی باید می گفتم. گفتم خدایا من واقعا نمی دونم چی باید بگم و چکار کنم. حتی سلیقۀ خودم رو هم درست نمی دونستم که واقعا از چی خوشم می آد از چی خوشم نمی آد! گفتم خدایا من نمی دونم و همه چیو به تو می سپارم. با خودم عهد کردم که حتی بهش نگاه هم نکنم.


تا بعد از عقد حتی صورتش رو هم ندیده بودم. همه چیو به خدا سپردم و بعد از عقد که دیدمش واقعا هوش از سرم پرید. خیلی زیبا بود و هست.


الان که 8 سال از زندگی مشترکمون می گذره روز به روز بیشتر عاشقش می شم. البته همشو مدیون اعتقاداتم و اسلام خوبمون هستم. شاید اگه منم مثل بقیه بودم و با خانم های دیگه راحت بودم اینقدر عاشقش نمی موندم. اسلامم به من می گه فقط تو می تونی با این دختر کیف کنی و بخندی با بقیه اجازه نداری، فقط می تونی به این دختر با لذت نگاه کنی به بقیه نباید اینجوری نگاه کنی و ... .


اسلام و عشق


به نظرم اگه هممون به دستورات اسلاممون عمل کنیم عاشقانه ترین کشور دنیارو خواهیم داشت.


عکسهای خودتان را نگذارید


می خوام مث خودتون راحت بگم. به نظرم نیاز نیست اینهمه از خودتون عکس بگذارید. برای من هنرتون و نوشته هاتون مهمه تا عکستون. من هیچ حسی جز حس خواهرانه ندارم به شما اما همان اسلامم اجازه نداده به عکس شما نگاه کنم. او از خانم ها خواسته خودشان را بپوشانند به جز گردی صورت و دستها تا مچ از ما هم خواسته که خیره به زن ها نگاه نکنیم. حتی تکه فیلهایی که می گذارید و تبلیغ دیدن آنها را می کنید، خوب نیست. در بعضی از آنها زنانی هستند تقریبا لخت و ... . شاید برای شما و دیگر زنان دیدن چنین فیلمی اشکال نداشته باشد، زنها با هم استخر هم می روند، اما برای مردان اشکال دارد و در تضاد با عشق است. اگر مردی به دیدن این فیلم ها عادت کند ممکن است اگر زنش زیباترین زن دنیا هم باشد به دلیل تکرار و تنوع طلبی از او زده شود. گذاشتن این عکس ها و فیلم ها در محیطی که زن و مرد هستند درست نیست و در تضاد با عشق و عاشقی است.


سعی کنیم به حرف متخصصین گوش کنیم. 


من متخصص اسلام نیستم متخصص کامپیوتر و هوش مصنوعی هستم. برای همین خیلی تو کار اونهایی که اسلام دانند دخالت نمی کنم. البته از اول با عقل خودم گشتم و فهمیدم بهترین دین است که انسان را بدون افراط و تفریط به سعادت می رساند. هر چه از اسلام بیشتر می فهمم بیشتر به این اعتقادم ایمان می آرم. و الان هم از بهترین متخصص های اسلام پیروی می کنم کسانی که عمرشان را در راه شناخت اسلام خرج کردند و به سادگی رو حرف آنها حرف نمی زنم. همینطور که اگه شما در مورد مثلا یه تست روانشناسی نظری دهید چون من متخصص نیستم روی حرف شما حرفی نمی زنم.


کاش هیچکداممان نصف و نیمه اسلام نیاریم.


خیلیامون یه قسمتهایی ازشو قبول داریم و بقیشو قبول نداریم. مثلا نمازشو قبول داریم اما حجابشو نه. دزدی نکنش رو قبول داریم اما راحت چشم چرانی می کنیم و با جنس مخالف بگو بخند. بعضیامون میگیم برو بابا برو جاهای بزرگتر رو درست کن ما که کاری نمی کنیم. برو جلو اختلاس های گنده رو بگیر به 4لاخ موی ما چکار داری؟ منم قبول دارم اون اختلاس گنده خیلی اشتباه بزرگیه شاید حق عدۀ زیادی از انسانها رو یک فرد خورده باشه. اما این توجیه اشتباهات و گناهان کوچک من که نمی شه! مثلا یه جاییرو دارن غارت می کنن و منم رد شم و از سوپری محل که ترسیده و رفته یه مشت تخمه بردارم بگم اونا دارن این غارت بزرگ و میکنن این کار من که دربرابرش چیزی نیست!


ما اگه جلوی گناهان کوچیکمونو نگیریم، نمی تونیم پس فردا که موقعیت انجام گناه بزرگتر رو پیدا کردیم، جلوی خودمون رو بگیریم.


عاشق تلاش و پشتکارم


من نه فالور اینستاگرامتون هستم و نه فالور کانال، می دونید چرا چون واقعا به گرد پای شما نمی رسم. ماشاء الله خیلی سرعت عمل و تلاشتون بالاست. یک اینستاگرام پرکامنت و شلوغ و چندتا کانال رو راه می برید به طوری که منه مخاطب به پای خواندنشان نمی رسم و شما همه آنها را تولید می کنید! تازه این کاری است جانبی و کارهای روزمرتونم هست!!!


من عاشق این پشتکار شما هستم، یه جورایی بهتون غبطه می خورم، ای کاش من هم می تونستم برای جامعه ام با این تلاش بالا و سرعت عمل بالا کار کنم. البته یه کارهایی کردم و همه زندگیمو گذاشتم و از کار ثابت و راحتم گذشتم و سایت فرهنگی گیسوم را راه اندازی کردم. ولی هنوز خیلی جاداره.


به واقعی بودن داستان های شما شک ندارم.


اصلا دلیلی نمی بینم که دروغ بگید البته چون نویسنده اید داستان را از زاویه ای خاص تعریف می کنید و به قول معروف با افزودنی های مجاز جذابترش می کنید و این هنر شماست.


من این پشتکار شما را سرلوحه کار خودم قرار میدهم.


این متن را شاید یک هفته است که نوشتم و هر روز یه سری می زنم و ویرایشش می کنم که خدایی نکرده به کسی بر نخوره.


امیدوارم هرجا هستید موفق و سربلند باشید.


محمدرضا تفقدی


مدیر سایت گیسوم


*********




پاسخ خانم دکتر یثربی به نامه من

به رسم امانت پاسخ ایشان را هم درج کردم.


با سلام و احترام
خدمت مدیر محترم
#سایت_گیسوم


و انتشار نامه شان برای من در اینترنت

عکسهایی که من؛ گاهی به عنوان یک نویسنده، کارگردان و مدرس از خودم ؛ می گذارم ؛ برای نزدیکتر شدن به دوستان فالور و تابع قوانین جمهوری اسلامیست.شبیه عکسهایی که سی سال از من ، در مطبوعات کشور ؛ منتشر شده است....حتی روی جلد مجله قرار گرفته اند....واقعا نمیدانم چرا در مطبوعات اشکالی ندارد ؟ ولی اینجا چرا....باور کنید من نه بازیگرم ؛ نه علاقه ای به عکس شخصی دارم.....اما وقتی دوستان صفحه ی کسی را تعقیب میکنند ، گاهی دوست دارند او را در حال سخنرانی؛ سفر؛ جشن امضای کتاب و یا کارهای دیگرش مثل کارگردانی ؛ یا در کنار دخترش ببینند!...مثل همین عکس پست بالا که میبینید با حجاب کامل؛ در حال سخنرانی هستم و مربوط به دیشب است....

اما فیلم.من فقط بخشی از فیلم هایی را میگذارم که معمولا همه مردم دیده اند. معمولا فیلمهای مطرح جهان است و حتی در دانشگاه ؛ در کلاس فیلمنامه نویسی؛ آنها را پخش و تحلیل میکنم.چرا باید دوستانم را در صفحه از آموزش بیشتر درباره نوع نقد فیلم یا موسیقی خاصی محروم کنم ؟ چون خانم بی حجاب خارجی /و نه عریان!!! در آن است؟ مگر صدا سیما همین فیلمها را نشان نمیدهد جناب؟ مگر کلاس تحلیل فیلم در دانشگاه نشان نمیدهد؟ و مگر خود افراد به دی وی دی آنها ؛ دسترسی ندارند؟ اگر فیلمی در صفحه من گذاشته میشود ؛ حتما درباره بازیگر ؛ فیلم یا خواننده تو ضیحاتی داده ام وگرنه ارسال فیلم با گوشی برای من مشکل است....و آن حتما یک پست آموزشی است....و البته معتقدم باید نسبت به محتوای آن دقت داشت ؛ چون صفحه ی عمومی ست.

از اینکه فالور من نیستید، اما کارهایم را در کانال و اینستاگرام ؛ دنبال میکنید سپاسگزارم.....از اینکه دلیلی نمیبینید دروغ بگویم ممنونم...من بارها اعلام کرده ام طریق فضای مجازی ؛ تومانی تامین معاش نمیکنم و نکرده ام...وگرنه قصه های چاپ نشده را رایگان در اختیار مردم نمیگذاشتم که حتی گاهی آن را نفهمند و ارج زحمت نویسنده ندانند و زیر آن؛ ناسزا بنویسند.....و دست کم #آنفالو کردن را بیاموزند ؛ و نه تحمیل پرخاشگرانه و پر از عصبیت خود را به عنوان قاضی الهی !!!!!

درآمد من عمدتا از راه
#تدریس و فعالیتهای روانشناسی ام است....
از اینکه به جای اکانت جعلی و ناسزا گفتن؛ صادقانه ؛ نظر خود را نوشتید ؛ ممنونم.....من اینجا نظرات دوستان را منعکس میکنم و کمتر پاسخ میدهم....ولی چون از نزدیک جنابعالی را نمیشناسم ؛ و تصادفا متن نامه شما را در نت دیدم ؛ لازم دانستم از وقتی که برای من و نوشتن این نامه گذاشتید تشکر کنم.....هر چه باشد ما همه برای ادب و فرهنگی تلاش میکنیم که دوستش داریم و آن ؛ فرهنگ بیخردی و ناسزاگویی نیست!.....و آن #ضد_فرهنگ نیست!
نقد شما نشانه ی ؛ فرهنگ شماست...حس کردم با فردی فهیم مواجه هستم ؛ که گرچه مرا نقد میکند و از دیدگاه خودش ؛ برخی از پستهای مرا نمیپسندد ؛ اما هویت و شخصیت مرا به عنوان یک همکار فرهنگی ؛ زیر سوال نمیبرد ؛ و برای تفاوتهای فردی احترام قایل است و یک قلم به دست میانه سال را با برچسبهای ناپسند و به دور از واقعیت ، ترور شخصیت نمیکند.....که در دین ما همیشه به احترام کلمه ؛ سوگند یاد شده است.....ای کاش همه بلد بودند به جای ناسزا و هجمه ، چون شما ؛ با کلمات نیکو نامه بنویسند....که خداوند کلمات نیکو را برای بیان تشابهات و اختلافات به ما هدیه کرده است.!....کاش همه چون شما؛ نوشتن بلد بودند......
سپاس و درود برای وقتی که گذاشتید....
از نظراتتان بهره خواهم برد....
#چیستایثربی
#پاسخ_به_نامه
@chista_yasrebi




  1. tafaghodi می‌گه:




    نظر یکی از کاربران


    سلام و وقت بخیر. امروز اتفاق جالبی افتاد که اگر هم از حوصله ی شما خارج باشه ولی دوست دارم بدونید. این داستان رو یک از دوستان بسیار خوبم در تلگرام برای من می فرستاد. خیلی پیگیر بودم که نویسنده این داستان کیه و اون هم گفت نمیدونه و یکی از دوستانش براش میفرسته و از اونجایی که من عاشق کتاب خوندن هستم برای من ارسال میکنه. خیلی تحت تاثیر این داستان قرار گرفتم بطوری که پوشش و حجاب من به طرز کاملا محسوسی تغییر کرد. از اونجایی که حسابدار هستم در طی مراجعه به دارایی، ممیز پرونده شرکت متوجه این تغییر شد و علت را پرسید و من گفتم تحت تاثیر این داستان قرار گرفتم و از من خواست که براش این داستان رو ارسال کنم. و من هم این کار را انجام دادم! من از فالوئرهای خانم یثربی هستم. امروز ایشان نامه ای از مدیر این سایت را منتشر کرد و من کنجکاو شدم که سایت را بازدید کنم. بعد از عضویت، اولین داستانی که باز کردم در کمال تعجب دیدم همان داستانی است که من دنبال نویسنده و منبع آن بودم. به هرحال ممنون از این داستان و بسیار خوشحالم که با این سایت آشنا شدم. هنوز هیچ کدام از داستان های دیگر را نخوانده ام و امیدوارم که این توفیق نصیبم گردد که بقیه ی آثار این نویسنده را بخوانم. با آرزوی موفقیت روز افزون









  2. ma.mohajer66 می‌گه:




    سلام خداوند بر شما


    وقتی داستان پستچی را خواندم با اینکه علاقه زیادی به رمان و داستان ندارم و دوست دارم در عالم واقع فکر کنم و زندگی نه در خیالات… و میدانم خواندن بعضی رمانها خیالات را وارد در زندگی واقعی میکنند…(همانطور که نویسنده داستان پستچی خانم یٹربی در مصاحبه ای گفته بودند در اٹر رمانهایی که از بچه گی خوانده بودند فکر میکردند باید حتما عاشق شوند…)

    بگذریم…


    اما اتفاقی پسچی را خواندم چون دیدم جؤانان جامعه ام تحت تاٹیر قرار گرفته اند

    اعتراف میکنم قدرت جادویی قلم باعٹ شد بب تا صبح به خواندن پستچی و حواشی بستچی بگذرد

    دلم برای این عشق بیچاره سوخت..

    که زیر تصمیمات نادرست له شد نه سرنوشت..

    شما خوب نوشته بودید..

    حجاب برای عاشق شدن است…

    اما من میگویم نه

    حجاب برای عاشق ماندن است..

    اصلا دستورات اسلام برای تصمیمات درست است..تا بتوانی برای این عشق تصمیم درستی بگیری…

    .

    از لحن نامه شما به خانم یٹربی خوشم آمد

    گاهی ما برای مقابله با یک تفکر اشتباه به آن حمله میکنیم عافل از آنکه جنگ نرم جنگ تسخیر قلوب است…

    .

    حرفی در گلویم گیر کرده

    خواستم اینجا بگویم

    خانم یٹربی یک نویسنده است.صادق است اما بازی با قلم را خوب بلد است..غافل از اینکه این رقص قلم جادویی او در پستچی، جوان جامعه را غرق در تخیلات میکند به گونه که شنیدم چند نفر در زندگی خود سست شدند چون فکر کردند چیستا یا حاج علی خود را اشتباه گرفته اند که اینگونه عاشق نیستند…

    .

    من یک دختر جوانم

    و پر از احساسات و عاطفی

    عاشق شدن و عاشق کردن برایم کاری ندارد

    اما هر چه فکر کردم دیدم هیچ عشقی ارزش نافرمانی خدا را ندارد

    من میخواهم چیستای خوب خدا باشم

    البته عشق زمینی را رد نمیکنم

    اما قیمت این عشق زمینی به سالهای زیاد زندگی و نافرمانی خدا خیلی گران است…

    نمی ارزد…

    .

    .

    حرفم تمام نشده اما قلم را زمین میگذارم تا با خودم بیندیشم و دعا میکنم همه جوانان بجای همراهی تخیلات کمی با خودشان بیندیشند…

    .

    .


    مهاجر66

    دختری شبیه بارون









  3. ma.mohajer66 می‌گه:




    .

    .

    مهاجر نوشت…

    در پیج ابنستا

    .

    گاهی ما آدمها از دنیا انتظار بهشت را داریم…

    و از زمین انتظار آسمان را …

    .


    تا وقتی در کره زمین هستی باید روی خاک قدم برداری…

    فقط در آسمان است که میشود روی ابرها راه رفت…

    .

    .

    عشق در زمین هرچه باشد …باز هم زمینی است…

    چه بسیار عاشق و معشوقهایی که عمری در انتظار هم نشسته بودند اما وقتی به هم میرسند… سالها که میگذرد…. و عشق عادی میشود… انگار باز چیزی کم دارند…

    .

    این احساس کم داشتن، فریاد قلب است…

    قلبی که فریاد میزند اینجا دنیاست…

    همه چیزش زمینی است…

    .


    کاش …

    ما آدمها از تخیلات خود خارج شویم…

    و زمین را بهتر بفهمیمش…

    و در جستجوی بال پرواز باشیم…

    که قلب، تاب زمین را ندارد…

    و در آسمان آرام میگیرد…

    .

    .

    .

    .

    #مهاجری_که_قلبش_تمنای_نتپیدن_دارد

    #قلب

    #تخیل

    #عشق_زمینی

    #در_جستجوی_آسمان